دیانا دیانا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

دیانا از جنس حضور

وقتی نی نی مریض میشه

  خوب چهار روزه که دیانا جونم مریضه و تب داره. (قابل توجه مامان ها که عفونت ادراری را جدی بگیرند) عزیز دلم همین که تبت را با داروهای تب بر پایین میاریم شروع می کنی به بازی و شیطونی. خیلی جیگری ولی وقتی هم که تب داری اینقدر بی حالی که من به زحمت جلوی اشکهامو می گیرم.  عزیز جون امیدوارم همیشه سالم و شاد باشی هر چند که میدانم به حکم انسان بودنت از همه چیز را تجربه خواهی کرد و می کنی از شادی و سلامتی و خوشحالی گرفته تا ناراحتی و درد و بیماری. امیدوارم آنقدر قوی باشی که بتوانی از تمام این مراحل سربلند بیرون بیایی. تو عشق مایی. دوست داریم. مامان -بابا ...
31 تير 1390

و باز هم تاب بازی

عزیز دلم از تاب بازی خسته نمیشی. اگه ساعتها رو تاب بشینی و ما هم کنارت باشیم و تابت بدیم هیچ غصه ای نداری. وقتی تاب بازی می کنی خیلی ناز میشی. بیشتر اوقات هم که دلت نمیاد تنهایی تاب بازی کنی و دوست داری هر چی عروسک داری بذاری رو تاب کنار خودت. حالا در یک فرصت دیگه عروسک های دیانا جونمو معرفی می کنم. خیلی بامزه هستند. ...
28 تير 1390

دیانا سلک سوار شد!!!!!!!

آره بابا بالاخره تو عزیز دلم چرخ و فلک سوار شدی. آخه "ف" را "س" می گویی و از کل کلمه چرخ و فلک فقط فلک را می گویی که آن هم می شود سلک!!! خیلی جالب بود. هم می ترسیدی و هم هیجان زده و دائم خودتو مینداختی بغل بابات و با تعجب اطراف را نگاه می کردی. بعد هم سوار ماشین های تو شهربازی شدی که انجا حسابی خندیدی. خوشحالم که خوشت اومد. حالا کلی حرف داری که راجع به پارک بزنی. هزار بار می بوسمت. مامان ...
28 تير 1390

دیانا و کلاه

دیانا جونم علاقه زیادی به پوشیدن کلاه داره. این هم اولین باریه که خودش کلاه سرش کرده بعد هم رفته رو مبل نشسته و مامانش هم از فرصت استفاده کرده و عکس گرفته ...
23 تير 1390

دیانا کچل خندون

اوایل اردیبهشت دیانا جون رو کچل کردیم اون هم موقع شیر خوردن. خیلی ناز شده بود. کله اش می درخشید مثل ماه شده بود. حالا موهاش کمی بلند شده . این هم یک عکس از دوره ماهی ماه شب چهارده ...
23 تير 1390

دیانا جون چقدر بزرگ شدی

دیانا جون من هر روز با روز قبل تفاوت های زیادی می کند حتی قیافه اش هم عوض می شود . چقدر زیاد حرف می زند می شود گفت که خیلی پرچانه است دائم در حال تکرار کردن کلمات و جملات است. این حرف زدن باعث شده که خیلی جیگرتر به نظر برسد. الهی من فداش شم کار جدیدش این است که وسایلش را قایم می کند و بعد دنبالشان می گردد و هی می گوید:( کجایه ؟ نیست؟ ای بابا نمی دونم....) من اصلا نمی تونم جلوی خندمو بگیرم   خوب حالا این دیانا فسقلی خوابیده و من از فرصت استفاده کردم و نشستم پای وبلاگ   ...
13 تير 1390
1